سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] هیچ بى‏نیازى چون خرد نیست ، و هیچ درویشى چون نادانى و هیچ میراثى چون فرهیخته بودن و هیچ پشتیبان چون مشورت نمودن . [نهج البلاغه]
راه دل

عشق چیست، دل کدام است. عاشقان در تب و تاب عاشقی می سوزند، رسوای خاص و عام می شوند، به جنون کشیده می شوند. مطرود شده، کنج عزلت می گزینند، از دانشگاه اخراج می شوند، در کارشان شکست می خورند، گرسنه می مانند و...

اما باز بزرگان در طلب آنند؟!!!

حضرت مولا می فرمایند: مردم دو گونه اند عده ای عشق دارند و عده ای ندارند. آنان که دارند برترند. آنان که عشق دارند خود دو گونه اند عده ای عشق مادی دارند و عده ای عشق معنوی، آنان که عشق معنوی دارند برترند.

شهریار می گوید: برای درک عشق الهی هر انسان لااقل به یک تجربه عشق زمینی نیاز دارد تا بتواند عشق معنوی و حال و هوای آن را درک کند.

عده ای عشق را مقوله ای چشیدنی می دانند که در قالب حقیر کلمات نمی کنجد و تعریفی جامع برای آن وجود ندارد.

اما عشق هر چه هست ویران می کند، پریشان می سازد، آتش به دامان می زند، جان را به تب و تاب می اندازد، اندیشه ویران می کند و ...

 

ای عشق ویران می کنی دل را پریشان می کنی

هم  جسم  و جان عاشقان  مانند باران می کنی

ای  حاکم مطلق به  جان، ساز و  نوای خاموشان

همواره  در  شور  و  نوا، افتان  و  خیزان می کنی

بلبل  ز  تو  غوغا  کند،  گل  را  پریشان  می کند

بس آتشی در جان  او،  شعله به  دامان می کنی

درد و دوای  عاشقان  نور  رخ  زیبای  تو  است

یک دم به دامان اینچنین اندیشه پنهان می کنی

ای  عالمی  رسوای تو  در مستی و لعل و لعب

فانی  چرا  هستی کنی  خاور  بدامان  می کنی

من  بی  قرار  و  سر  خوشم  در  روزگار  عاشقی

سر خوش ز تو بی تاب و تب اشکم بدامان می کنی

عالم  همه  کار  عبث  بی  فیض  پر  معنای  تو

جانم  به  قربان تو  گر، ای عشق  مهمان می کنی

راهی  چنین  دشوار  شد  بی  قامت  رعنای  تو

ای  ماه  خوش سیمای  من، ره را چراغان می کنی؟

محبوب  من  عشقم  چنین  اندیشه  ویران  می کند

مشتاق  مهجورم  چرا،  ای  دل  پریشان  می کنی

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مشتاق مهجور 86/5/1:: 9:55 عصر     |     () نظر